♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ پدرم دلواپس آینده برادرم است اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند برادرم نگران فشار کاری پدرم است اما حتی یکبار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمی برد اما حتی یکبار هم نشده که بامن در مورد خوشبختی ام صحبت کند و بپرسد فرزندم چه چیزی تو را خوشحال می کند؟ من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار می شوم اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم با او به سینما بروم باهم تخمه بشکنیم ،فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم ازیک طرف در خلوت خود دلمان برای این و آن تنگ می شود از طرف دیگر وقتی به هم می رسیم لال مانی میگیریم انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم تکلیفمان را با خودمان روشن نمی کنیم یکدیگر را دوست می داریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان راابراز کنیم ما آدم های بیچاره ای هستیم آن قدر دربیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر می کنیم تاوقتی عزیزی را از دست دادیم تا آخر عمر برایش شعر بگوییم از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد
oOoOoOoOoOoO از یک جایی به بعد یاد می گیری که دیگر خودت را درگیر " دوستت دارم " های بی سر و ته هیچ آدمی نکنی دوستت دارم هایی که مثل تکیه کلام، دائما ورد زبان اند و مخاطب هایش هر روز عوض میشوند از یک جایی به بعد میفهمی فکر کردن به آدمی که خودش هم تکلیفش را با " دل امروز عاشق و فردا فارغش " نمی داند، حماقت است اینکه تو هنوز درگیر عشق بی سرانجامت باشی و او غرق خوشی ها و سرگرم آدم های رنگ و وارنگ اطرافش، وفاداری نیست!!!! خیانت به خودت است فکر کردن به آدمی که هیچوقت ماندن را یاد نگرفت و عشق را نفهمید، اشتباه محض است بالاخره به خودت می آیی و میفهمی میتوانی با هر کسی خوشبخت بشوی به جز همین آدمی که یک روز فکر میکردی بودنش کنار تو خوشبختی محض است oOoOoOoOoOoO
قسمت دوازدهم "حرف دل" ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نه اینکه گفتن دوستت دارم کار سختی باشد نه اینکه ابراز عشق خیلی جگر بخواهد اینکه بگویی فلانی ، از یک جایی به بعد تمام لحظات شب و روزم را گرفته ای دستت اینکه بی پروا وبی ملاحظه حرفت را بزنی کار سختی نیست کار وقتی سخت میشود که به ادامه اش فکر میکنی به اینکه آمدیم و او هم عاشق من شد حالا جگر میخواهد دلت هوایی نشود و پای حرف هایت بایسیتی پای دوستت دارمی که گفتی پای لحظات دو نفری تان بایستی بایستی که دو نفری مرورشان کنید نه خاطره ای شود برای جمعه های یک نفری ! نه خاطره ای شود و مثل زگیل بچسبد به لحظات و کنده نشود ؛ نه تصاویری که هر لحظه به ملاقات چشمانت بیایند .... خسرو باید حرفش را به ناهید میگفت اما خوب میدانست یک زن وقتی حرف عاشقی کردن های مردی را بشنود ، اولین کاری که میکند این است که میرود و مقابل آیینه می ایستد و خوب خودش را نگاه میکند....دستی روی گونه هایش میکشد و آرام زیر خنده میزند و خجالت میکشد و لب هایش را گاز میگیرد و از آن روز به بعد معمولی ترین حرف های آن مرد میشود شعر و هر دوستت دارم ، بارانی که با دستانی باز و بی چتر زیر آن قدم میزند و مه را بغل میکند خسرو خوب میدانست گفتن دوستت دارم جرات نمیخواهد ، مرد میخواهد. مرد.... یعنی حال خوب زن را بلد بودن خسرو باید یک چیزی می گفت آخر ناهید از لحظه ای که بیدار شد و فهمید تمام شب را روی پای خسرو و زیر نگاه خیره اش خوابیده ، حال چشمانش عوض شده بود و دیگر با احتیاط لبخند میزد خسرو در بالکن ، زیر نور ماه نشسته بود که ناهید با فنجان چای بدون هیچ حرفی کنارش نشست
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بگذارید آدم ها هرچقد دلشان میخواهند بچگی کنند آنقدر آن چشم هایتان را چپ نکنید و به زور به آن ها بفهمانید که بزرگ شده اید بگذارید توی خیابان بلند بلند بخندند وسط خیابان آبنبات چوپی دست بگیرند اصلا دلشان میخواهد یک کمد عروسک داشته باشند شما مسئول یاد آوری بزرگ شدن این و آن نیستید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آدم از یک جایی به بعد خودش میفهمد که بزرگ شده است آن جا که میخواهد تمام این کار ها را بکند اما وقتش را ندارد
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم